همشهری دو - زهرا تالانی: روستای آسمان‌آباد ایلام، امسال خیلی زودتر از سال‌های قبل سرد و برفی شد، جاده‌ها آنقدر برفی شده‌اند که رفت‌وآمد سخت شده است، پیرها در خانه مانده‌اند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد، آفتابی بتابد و برف‌ها را آب کند؛ اما به‌نظر نمی‌رسد بچه‌‌ها سرما را حس کنند، ساعت‌ها برف بازی می‌کنند و صدای خنده‌شان روستا را پر کرده است.

دکتر رایگان می‌شوم  غم چشم اگر بگذارد

در ميان آنها، يكي هست كه نمي‌تواند برف بازي كند و بايد از مدرسه مستقيم مسير خانه را طي كند. رضا 13سال دارد و مدت‌هاست چشم‌هايش از نظر بينايي مشكل دارند و دكترش گفته به‌خاطر قوز شديد قرنيه بايد سريع‌تر عمل شود.

خودش مي‌‌گويد: چشم چپم 9درجه ضعيف است و چشم راستم قوز شديد قرنيه دارد، وقتي برف مي‌بارد و همه جا سفيد مي‌شود راه رفتن برايم خيلي سخت مي‌شود اما بايد به مدرسه بروم، چون اگر يك روز غيبت كنم كلي از درس‌ها عقب مي‌مانم. حالا چشم‌هاي رضا به حدي آسيب پذير شده كه پزشك او تأكيد كرده بايد زودتر عمل شود چون با كوچك‌ترين برخوردي دچار كوري دائم مي‌شود.

او مي‌گويد: برنامه‌هاي تلويزيون را نمي‌توانم نگاه كنم چون چشمم درد مي‌گيرد براي همين سرم را پايين مي‌اندازم و تنها صداها را مي‌شنوم.

رضا كلاس ششم است و با اينكه دكترش راه رفتن زياد را برايش قدغن كرده اما در كلاس درس حاضر مي‌شود و همراه همكلاسي‌هايش پشت نيمكت مي‌نشيند تا به قول خودش از درس و مشق‌هايش عقب نماند.

پزشكان مي‌گويند كه در مبتلايان به قوز قرنيه، بيماري پيشرفت مي‌كند و ديد بيمار تدريجا كمتر مي‌شود، امروزه با عمل جراحي مي‌توان مانع پيشرفت قوز قرنيه شد.اين عمل كه نزديك به 7‌سال است در ايران با موفقيت انجام مي‌شود به‌طور معجزه آسايي مانع پيشرفت قوز قرنيه شده و در درصدي از بيماران، ميزان قوز قرنيه را كاهش داده و ديد بيمار را بهتر هم مي‌كند.

  • برادر و پدر بيمار

رضا يك برادر 7ساله دارد كه او هم بيمار است و تشنج مي‌كند. هر‌ماه بايد براي او دارو تهيه كنند تا بتوانند بيماري‌اش را كنترل كنند. رضا مي‌گويد: مادرم هر‌ماه 260هزار تومان پول نسخه برادرم را مي‌دهد چون اگر داروها به موقع نرسند برادرم تشنج مي‌كند.

لهجه كردي رضا از اعماق وجودش مي‌آيد. وقتي با من حرف مي‌زند مي‌گويد: پدر و مادرم چون درس نخوانده‌اند و هر دو بيسواد هستند نتوانسته‌اند زندگي خوبي داشته باشند اما من مي‌خواهم دكتر شوم تا به كساني كه مثل برادرم مشكل دارند كمك كنم.

پدر رضا افسردگي شديد دارد و با دستفروشي مخارج زندگي‌شان را تأمين مي‌كند. حالا در اين برف و سرما كار كردن براي او هم سخت شده است.رضا دوست دارد با همكلاسي‌‌هايش در اين روزهاي برفي در حياط مدرسه برف بازي كند اما دكتر گفته تا لنز مخصوص در چشم او گذاشته نشود امكان تحرك ندارد.

او مي‌گويد: بار آخر كه پيش دكتر رفتم گفت بايد زودتر قوز قرنيه چشمت را عمل كني چون اگر آن چشمت هم درگير شود آن‌وقت بايد هر دو را با هم عمل كنيم كه سخت‌تر مي‌شود.

  • برزخ گفتن يا نگفتن

مادرش در صحبت كردن با من دودل است. برزخ بگويم يا نگويم! مثل اينكه بخواهد كلاف بافته‌شده زندگي‌اش را بشكافد. اما سرانجام تصميم به حرف زدن مي‌گيرد و مي‌گويد: دكتر گفته اين روزها نبايد رضا زياد بيرون از خانه بماند يا بدود اما گوش نمي‌كند و مدرسه مي‌رود.هر روز كه از خانه بيرون مي‌رود تا برگردد مي‌ميرم و زنده مي‌شوم اما حاضر نيست در خانه بماند.

او با اشاره به اينكه در اين مدت بارها به چشم پزشك مراجعه كرده‌اند، ادامه مي‌دهد: بيمارستان‌هاي ايلام امكانات لازم براي جراحي چشم رضا را ندارند و بايد به تهران بياييم؛ اما هنوز نتوانسته‌ام پولي براي جراحي تهيه كنم و شرمنده پسرم هستم.

گاهي زندگي چنان سخت مي‌شود كه مجال نفس كشيدن را از انسان مي‌گيرد، سختي‌ها سيل آسا هجوم مي‌آورند و به هر طرف رو كني بن‌بست است. حالا مادر رضا هم چنين حسي دارد. آنها كسي را هم در تهران ندارند تا در اين روزها بتواند كمكشان كند.

جملات او حكايت از زخمي كهنه دارد. هر بار كه جمله‌اش تمام مي‌شود نفسي تازه مي‌كند و ادامه مي‌‌دهد. او مي‌گويد: قبلا شرايط بهتر بود، به هرحال آقامون پولي به خانه مي‌آورد اما وقتي هر دو پسرم بيمار شدند او هم از شدت ناراحتي افسردگي گرفت و اصلا حوصله ندارد.

ديدن پسر كوچكي كه هر روز رشد مي‌كند و قد مي‌كشد اما با زجري كشنده، پسري كه بازي كردن و خنديدن را مثل خيلي از بچه‌هاي روستاي آسمان‌آباد ايلام دوست دارد ولي توان آن را ندارد، براي مادر تلخ است. او در مورد بيماري پسركوچكش مي‌گويد: وقتي به دنيا آمد سالم بود اما از 2سالگي تشنج مي‌كند.

مادر كه دوست ندارد صداي گريه‌اش را بشنوم حرفش را قطع مي‌كند. رضا مي‌گويد: دكتر گفته در تهران با 6ميليون تومان مي‌توانم مداوا شوم و بينايي چشمم بازگردد، اگر اينطور شود راحت مي‌شوم.

  • رايگان درمان مي‌كنم

رضا كوتاه و بريده بريده حرف مي‌زند، انگار در حال بازخواني يك تلگراف است، مي‌گويد: قبلا با عينك مشكل چنداني نداشتم اما از امسال اين مشكل را پيدا كرده‌ام و دكترم گفته كه ممكن است بعد از مدتي چشم ديگرم هم گرفتار شود.

او نگران است كه نتواند اين عمل را انجام دهد و بينايي‌اش را به‌طور كامل از دست بدهد براي همين با بغض مي‌گويد: اگر من مداوا شوم حتما مي‌توانم به برادر و پدرم هم كمك كنم اگر نه، نمي‌دانم تكليفشان چه مي‌شود.

رضا مكث مي‌كند. فكر مي‌كنم حرف‌هايش تمام شده اما بعد از لحظه‌اي مي‌گويد: تا كلاس چهارم كه فقط چشم‌هايم ضعيف بود، هميشه شاگرد اول بودم و معدلم 20بود. دوست دارم دوباره شاگرد اول بشوم و به همان روزها بازگردم. او از همين حالا براي آينده‌اش خيلي نقشه‌ها دارد و مي‌گويد: بايد بتوانم خوب درس بخوانم تا دكتر شوم و در همين روستا مردم را درمان كنم تا نياز نباشد به شهرهاي ديگر بروند، هركس هم پول نداشت اشكالي ندارد. درد رضا و برادرش، پدر و مادرش را پير كرده است؛ او اين روزها به سختي به مدرسه مي‌رود و منتظر خبري خوش براي درمان چشمانش است.

شما چه مي‌كنيد؟

يك پسربچه ايلامي به بيماري قوز قرنيه دچار شده و اگر فورا عمل نشود نابينا مي‌شود. شما براي كمك به او چه مي‌كنيد؟
پيشنهادهاي خودرا به 30003344 پيامك كنيد يا با شماره 84321000 تماس بگيريد.

کد خبر 319334

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha